پشتی – بالش رسانه ای خبر سیاسی

پشتی – بالش: رسانه ای خبر سیاسی

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار فرهنگی و هنری ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم! / مریم معصومی

    مریم معصومی برعکس اتفاقاتی که دورادورش در موردش در حال رقم خوردن و گفتن هست، از نزدیک اوضاعش خیلی تفاوت می کند و شاید نمونه ای باشد جهت این که کسی را دورادور قض

    ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم! / مریم معصومی

    مریم معصومی: ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم!

    عبارات مهم : زندگی

    مریم معصومی برعکس اتفاقاتی که دورادورش در موردش در حال رقم خوردن و گفتن هست، از نزدیک اوضاعش خیلی تفاوت می کند و شاید نمونه ای باشد جهت این که کسی را دورادور قضاوت نکنیم. در این گپ و گفت نسبتا طولانی وی از دلایل تنهایی خود و اگر بزرگنمایی نکنیم سیر تا پیاز گفتنی های زندگی خود را تا جایی که بشود نوشت را بیان کرد.

    گاهی با خیلی از آدم ها روبرو می شویم که تا هنگامی که از نزدیک ندیدیم ارزش قضاوت مان نسبت به آن فرد تفاوت می کند. در این قضاوت ها گاهی بدترین نسبت ها را به افراد می دهیم بدون این که از شرایط زندگی و معنوی فرد مطلع باشیم.

    مریم معصومی برعکس اتفاقاتی که دورادورش در موردش در حال رقم خوردن و گفتن هست، از نزدیک اوضاعش خیلی تفاوت می کند و شاید نمونه ای باشد جهت این که کسی را دورادور قضاوت نکنیم. در این گپ و گفت نسبتا طولانی وی از دلایل تنهایی خود و اگر بزرگنمایی نکنیم سیر تا پیاز گفتنی های زندگی خود را تا جایی که بشود نوشت را بیان کرد.

    ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم! / مریم معصومی

    کمی از دوران کودکی خود بگویید، آن موقع هم مثل الان ساکت بودید؟

    – در دوران کودکی ام، می توانم بگویم شیطان بودم ولی نه آن طور که از دیوار راست اوج بروم. می شود گفت شیطان محفوظ به حیایی بودم چون نسبت به افراد خانواده کوچک ترین عضو بودم و طبیعتا کسی را جهت بازی کردن نداشتم بنابراین دوران کودکی بی آزاری و تنهایی داشتم و همه کارهایم از جمله شیطنت هایم نیز تنهایی بوده هست. به عنوان نمونه سر ظهر هنگامی که همه خواب بودند می رفتم دنبال کشف کردن چیزهای تازه و به قول خودمان فضولی های خطرناک که به عنوان نمونه به عنوان نمونه یک بار رفتم سراغ جعبه برق منزل پدربزرگ و خاله ام به طوری که برق منزل و فیوز را قطع می کردم.

    مریم معصومی برعکس اتفاقاتی که دورادورش در موردش در حال رقم خوردن و گفتن هست، از نزدیک اوضاعش خیلی تفاوت می کند و شاید نمونه ای باشد جهت این که کسی را دورادور قض

    از بازی های انفرادی تان بگویید.

    – علاقه خاصی به خوانندگی داشتم و یا خیلی لباس های جورواجور و پارچه های متفاوت را به سر و تنم می بستم. خیلی وقت ها با ملحفه و چادر جهت خودم لباس طراحی می کردم و ساعت ها جلوی آینه می نشستم و برنامه اجرا می کردم.

    با وارد شدن به مدرسه هم این تنهایی ادامه داشت؟

    – تقریبا بله. با این که دور و برم برعکس منزل خیلی شلوغ بود ولی به کسی اعتماد نمی کردم. زیاد با کسی رابطه برقرار نمی کردم. به عنوان نمونه برووبیا نداشتم در حدی که یادم نمیاد حتی یک بار هم مراسم خوش حالی تولد دوستانم رفته باشم.

    ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم! / مریم معصومی

    تک فرزند هستید؟

    – نه، دو خواهر و دو برادر دارم و ته تاغاری هستم.

    شیطنت های آسیب زشت به خودت هم داشتی که هنوز اثراتش باشد؟

    مریم معصومی برعکس اتفاقاتی که دورادورش در موردش در حال رقم خوردن و گفتن هست، از نزدیک اوضاعش خیلی تفاوت می کند و شاید نمونه ای باشد جهت این که کسی را دورادور قض

    – تا دل تان بخواهد دو بار صدمه دیدم. یک بار هنگامی که داشتم جهت خودم خوانندگی می کردم، رفته بودم روی یک چهار پایه ایستاده بودم و شیشه عطر به عنوان میکروفن دستم گرفته بودم که یکهو چهارپایه شکست و افتادم و دستم شکست به نحوی که چند روزی مهمان بیمارستان بودم. یک بار دیگه هم با دوچرخه پسر همسایه آسیب دیدم که نزدیک 7 تا بخیه خورد به پام، که هنوزم که هنوز می بینم با خودم می گویم آیا اینطور شد. البته این را هم بگویم این اتفاق تقصیر غد بودن خود من بود چون بقیه فرزند ها می گفتند بیا بازی کنیم و من طبق روال گذشته ام تنهایی را ترجیح می دادم و آنها لج کردند و با دوچرخه پیچیدند جلوی من و این اتفاق برایم افتاد. یک بار هم سرم شکست در حین تاب بازی. ماجرای تاب بازی هم این بود که سر سوار شدنش با فرزند های عموم بحث مان شد و تاپ از دست فرزند ها رها شد و مستقیم خورد تو سر من و خلاصه دوباره کارم به بخیه زدن و بیمارستان کشید.

    در آن دوران اسباب بازی های خود را به فرزند های دیگر می دادی؟

    – خیلی دوست داشتم اسباب بازی هایم را با همبازی هایم تقسیم کنم ولی فرزند ای دور و برم نبود که بخواهم اسباب بازی ام را به او بدهم. این به این معنی نیست که اصلا تو خانواده ما فرزند نبوده، اتفاقا بوده ولی چون رابطه مان کم بود به عنوان نمونه سالی یک بار رفت و آمد می کردیم این اتفاق پیش نمی آمد. از طرفی هم نزدیکانم مثل دخترخاله و پسرخاله هایم نیز سن ارزش به من نمی خورد که بتوانند از وسایل من استفاده کنند. جهت همین واقعیتش این عنوان اصلا برایم پیش نیامده و تجربه اش را نداشته ام.

    ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم! / مریم معصومی

    کار کردن در تئاتر فقط علاقه می خواهد

    چطور وارد تئاتر شده است اید؟

    – هر لحظه دوست داشتم تجربه اش کنم ولی هیچ وقت موردی که بتواند راضی ام کند که وارد این حوزه سخت شوم به من پیشنهاد نشده بود تا این که متن چلچلا به من پیشنهاد شد و واقعا متن سنگین و مشکل بود، به طوری که هنگام خواندن منقلب شدم و به حدی جهت من تازه کار در تئاتر سخت به نظر می رسید که تماس گرفتم و اول منصرف شدم و گفتم چون کار اول من است نمی دانم چه اتفاقی قرار است روی صحنه برایم بیفتد. این کار دیالوگ های طولانی در حد 15 خط داشت که من را شوکه کرد ولی دلگرمی های کارگردان باعث شد من این کار را ادامه دهم و خدا را شکر کاری شد که همه راضی بودند. این را هم بگویم که مشکل چلچلا موقعی زیاد حس شد که در کنار مونولوگ های طولانی فیزیکال بودن کار هم به آن اضافه شد. خوشبختانه کسانی که کار تئاتر مرا دیدند همه می گفتند یک مریم معصومی دیگری را در این کار مشاهده کردیم و این جهت حس موفقیت داشتن در یک کار برایم کافی بود.

    کار کردن تئاتر و مشکل هایش به دستمزدش می ارزد؟

    – راستش نه چون واقعا مبلغ پیشنهادی بسیار بسیار پایین تر از سینما است و در خوشبینانه ترین حالت شما دستمزد یک کار تلویزیونی را دریافت می کنید. کار کردن در تئاتر فقط علاقه می خواهد. من آنقدر عاشق تئاتر و این کار شده است بودم که هر روز می گفتم من حالم با شما خیلی خوب است.

    بچه درس خوان بودم

    روز اول مدرسه را یادتان هست؟ چه حسی داشتید؟

    – روز زیاد خوشایندی نبود از این جهت که مادرم می خواست من مستقل بار بیایم، به همین خاطر یادم است که روز اول مدرسه که هوا خیلی سرد بود، مرا مدرسه رساند و گفت این راه را که الان آمدیم هنگامی که مدرسه تمام شد باید خودت برگردی چون من قرار نیست به دنبالت بیایم. در ادامه کلی نصیحت کرد که این راه مدرسه است و اینو بخور و اینو نخور و با کسی دوست نمی شی و از این جور صحبت ها که من هم مدام تو دلم با خودم می گفتم وای مدرسه چقدر بده. اینجوری شد که از همون روز اول فهمیدم مدرسه جایی است که علاوه بر حس بدش، آدم را مجبور می کند انسان روی پای خودش بایستد و این کار مادرم اگر در کودکی برایم تلخ بود ولی حالا که بزرگ شده است ام فهمیده ام بزرگ ترین کار را در حقم کرده و باعث شده است که الان مستقل باشم و از استقلالم لذت ببرم.

    از آن روز به بعد مادرتان اصلا دیگر شما را به مدرسه نبرد و نیاورد؟

    – نه اصلا. هر لحظه خودم می رفتم، خودم هم بر می گشتم ولی الان متوجه شدم که اگر مادرم آن روز این کار را نمی کرد شاید من هم امروز یک تیتیش مامانی بودم که از عهده کارهای خودم بر نمی آمدم.

    بچه درس خوان بودید؟

    – خیلی فرزند درس خوان بودم چون از مادرم می ترسیدم و اگر 19 می گرفتم، یک کتک حسابی خورده بودم. یادمه یک بار دیکته ام را 19 گرفتم و هنگامی که رفتم خانه، مادرم چنان دادگاهی برایم درست کرد که هیچ وقت یادم نمی رود و این که از آن روز تصمیم گرفتم به غیر از 20 نمره ای دیگر نگیرم. یادم است که جهت کنکور روزهایی می شد که درس خواندنم به 16 ساعت هم می کشید.

    چقدر کتک خوردید؟

    – ببین مادرم زیاد می ترساند تا بزند. ترساندنش هم مثل گوش کشیدن بود و داد و بیداد.

    پایین ترین نمره ای که گرفتید؟

    – قبل از این که سراغ نمره پایین گرفتن برویم این را هم اضافه کنم که تا آخر دوران تحصیلم نمرات بالایی گرفتم و هر چی بالاتر می رفتم سطح سختگیری خانواده پایین تر می آمد. پایین ترین نمره ای که گرفتم 14 بود آن هم تو ریاضی و هیچ وقت هم زیر این نمره نگرفتم. یکی از دلایلی که علوم سیاسی خواندم با آن حجم از حفظیات، ضعفم تو حساب و کتاب ریاضی است و واقعا هم تو ریاضی بد هستم ولی حفظیاتم عالی است به طوری که عربی دوران دبیرستان را زیر 19 نمی گرفتم و همه از روی من تقلب می کردند.

    می خواستم وکیل شوم، علوم سیاسی خواندم

    به سیاست علاقه دارید؟

    – الان نه.

    چی باعث شد که رشته علوم سیاسی را جهت تحصیل در دانشگاه گزینش کنید؟

    – جلوی من یک مسیری باز شد و آن هم این بود که دوست داشتم وکیل بشوم و حقوق بخوانم و این که حقوق هم در کنکور سراسری قبول شدم ولی چون در شهرستان اراک قبول شده است بودم خانواده ام اجازه نداد که بروم. جهت همین رشته آزاد که علوم سیاسی زده بودم را رفتم. هر چه پیش می رفتم احساس می کردم که علوم سیاسی را دوست دارم آن هم به خاطر هیجانی که داشت. جهت همین ادامه اش دادم و در گذر وقت به منصب سیاسی گرفتن هم علاقه مند شدم ولی به مرور وقت تقریبا آخر دوران کارشناسی بود که هیجانم فروکش کرد و تصمیم گرفتم رشته ام را عوض کنم و وارد بازیگری شدم. به صورتی از هیجانم فروکش کرده که اصلا حتی اخبار را هم دنبال نمی کنم.

    متولد آخرهای اسفند

    گفته های متعددی در خصوص تاریخ تولدت هست، براق سازی کن بالاخره متولد اسفند هستی یا فروردین؟

    – ببین واقعیتش این است که متولد 24 اسفند هستم و از آنجایی که خانواده صادقی دارم به همان تاریخ برایم شناسنامه گرفتند، در صورتی که امکانش بود فروردینی هم باشم.

    دهه شصتی ها نسل سوخته یا خاکستری هستند. همچین حسی را داری؟

    – آره. البته سوخته سوخته نه ولی خاکستری هستند چون تو دورانی قرار گرفتند که اتفاقات روز باعث شد خیلی از پرسشها را درک نکنند یا حتی اصلا متوجه نشوند. البته این محیط زیست وقت است که هر دورانش یک جور سختى ها و آسانى ها دارد، به عنوان نمونه اگر ما دهه شصتی ها بخواهیم خودمان را با دهه پنجاه مقایسه کنیم واقعا می بینیم که واقعا آنها سوخته بودند. به هر حال هر دورانی که متولد می شوی باید از موقعیت هایی که داری استفاده کنی و از زندگی لذت ببری.

    اسم طلاق تنم را می لرزاند

    شنیده شده است دستی به قلم هم دارید، فیلمنامه هم نوشتید؟

    – بله نوشتم. دوره های فیلمنامه نویسی را گذرانده ام و خیلی خیلی کتاب و داستان می خوانم چون واقعا اتفاقات و داستان های متفاوت می تواند به ایده پردازی ات جهت نوشتن یک فیلمنامه خوب کمک کند. دو بار فیلمنامه حرفه ای نوشته ام و چند تهیه کننده هم خوانده اند و جهت تولیدش پیشنهاد هم داده اند ولی خودم احساس کردم چون از عنوان روز جامعه فاصله گرفته، الان کمی تحمل کنم و در یک وقت مناسب دوباره شروع به بازنویسی کنم.

    در چه ژانری؟

    – تقریبا هر دو در ژانر اجتماعی قرار می گیرند ولی یکی عنوان باعشق بودن آن پررنگ تر و موضوعش راجع به اختلاف های زناشویی با یک دید متفاوت است.

    دوست دارید خودت نقش اولش را بازی کنید؟

    – آیا که نه. همه نویسنده ها دوست دارند نقش و شخصیت هایی که ایجاد می کنند را حتی شده است جهت یک بار خودشان بازی هم کنند.

    اسمی برایش گزینش کرده ای؟

    – ببینید، هر لحظه اسم ها را بعد از بازنویسی کامل و مشورت گزینش می کنم جهت همین فعلا اسمی برایش گزینش نکرده ام.

    همه بازیگرهای زن سینما دوست دارند نقش مادر را بازی کنند ولی توصیه ای که خیلی جالب است این است که همین جمعیت حداکثر هم دیر ازدواج می کنند و پاره ای اوقات یا شاید اکثر اوقات این ازدواج دوام و آخر خوشی ندارد، می توانید یکم در این خصوص توضیح دهید؟

    – ببینید این خیلی غلط است که بگوییم این ازدواج و سریعتر طلاق گرفتن فقط مختص جامعه بازیگری هست، ولی چون هر لحظه انگشت اشاره مردم و الگوی مردم صورت ها هستند این مسئله خیلی پررنگ تر بین ارزش دیده می شود. به عنوان نمونه شما اگر وارد آپارتمانی بشوید و درب 10 منزل را بزنید شاید حداقل 6 خانواده از هم جدا شده است یا دوباره ازدواج کرده باشند. یکی از دلایلی که خود من ازدواج نمی کنم این است که دوست ندارم طلاق بگیریم. یعنی این که ترجیح می دهم یک دختر مجرد باقی بمانم تا این که حتی یک درصد احتمال بدهم قرار است یک روزی به دلایل نامشخص طلاق بگیرم. من مریم معصومی هنگامی که تصمیم می گیرم ازدواج کنم تصمیم می گیرم تا آخرین زمانی که زندگی می کنم با این فرد بمانم ولی من یا هر کسی نمی تواند تضمین بدهد نفر برابر هم چنین فکری بکند و یا به این ثبات شخصیتی رسیده باشد که در آینده کمترین عوض کردن شخصیتی را داشته باشد. هیچ کسی نمی رود ازدواج کند که طلاق بگیرد یا این که با قصد و نیت طلاق گرفتن بعد از یکی دو سال با کسی ارتباط برقرار کند.

    متاسفانه در جامعه الان ما طلاق و مسیر جدایی به راحت ترین گزینش دختر و پسرها تبدیل شده است و خود من با همین دوتا چشم هایم دیدم که اگر مشکلی جهت ارزش پیش بیاید نمی آیند مسئله را حل کنند بلکه سریع راه جدایی را گزینش می کنند. شاید باور نکنید ولی اسم طلاق تنم را می لرزاند و این مورد هنگامی که فرزند ای هم در میان باشد شدت یافتن می شود ولی در خصوص این که آیا بازیگرها دوست دارند نقش مادر را بازی کنند باید بگویم هنگامی که یک نفر حرفه بازیگری را گزینش می کند قطعا علاقه خاصی به تجربه کردن شخصیت ها و موقعیت های متفاوت و خاص دارد و این کاملا یک مورد طبیعی است که به عنوان نمونه مریم معصومی دوست داشته باشد مادر شدن را هم تجربه کند ولی نه به صورت واقعی چون من نوعی شاید دوست نداشته باشم در حال حاضر با وضع موجود در جامعه به ازدواج و فرزند دار شدن فکر کنم بعد شاید به همین خاطر است که دوست دارم نقش مادر بودن را تجربه کنم لیکن من یک بازیگر هستم و مهم تر از همه اینکه ازدواج کردن دیر و سریع ندارد و بسته به موقعیت است.

    15 یا 16 سالم بود که عاشق شدم

    اولین بار چند سالگی بود که علاقه را تجربه کردید و تصمیم به ازدواج گرفتید؟

    – نخستین بار فکر کنم 15 یا 16 سالم بود که عاشق شدم ولی آخر نداشت. آن هم به باعث مدیریت خانواده ام بود که مین گفتند این سن، سن مناسبی جهت ازدواج نیست و من هم شانس آوردم که پافشاری چندانی جهت ازدواج نکردم. حتما می دانید که آن سن و سال تب عاشق شدن و ازدواج کردن خیلی داغ است و من هم از این قضیه مستثنی نبوده ام ولی مادرم از آنجایی که هر لحظه سایه مدیریت اش روی من بوده به من فهماند که الان موقعیت ازدواج تو نیست و الان هم که به آن دوران فکر می کنم واقعا درست می گفت چون کسی که قصد ادامه تحصیل دارد نباید قبل از تحصیل، ازدواج کند چون در قبل از دانشگاه شما تفکر و دنیای دیگری دارید و بعد از اتمام دانشگاه دنیای خیلی خیلی متفاوت تری پیدا می کنید. البته موردهای نادر هم داریم ولی من غالب آدم ها را می گویم. به نظر من عالی ترین سن ازدواج اگر یک نفر بتواند تا آن موقع صبر کند، بین 25 تا 28 سالگی هست. به نظرم بعد از 30 سالگی ایده آل های زندگی و مسیر آن جهت گزینش کردن مکمل زندگی بسیار سخت تر می شود.

    الان تنها زندگی می کنید؟

    – نه، با خانواده ام زندگی می کنم. هر لحظه از زندگی در کنار پدر و مادرم لذت برده ام چون خیلی اهل معاشرت نیستم. ولی این به معنی منزوی بودن و معاشرتی نبودن من نیست و اهل برقراری ارتباط با آدم ها هستم. دوستان بسیار زیادی دارم ولی می شود گفت مریم معصومی رفیق بازی نیستم و در حال حاضر اگر سر کارم نباشم تمام وقتم را در منزل با کتاب و فیلم و موسیقی می گذرانم و اینطور از تنها بودن خود با برنامه ریزی که انجام می دهم لذت می برم.

    همیشه تنها بودم

    اولین شغلی که دوران کودکی به ذهنت رسید که دوست داری این کار را بکنی یادت است چی بود؟

    – آدم هنگامی که فرزند است خیلی کارها است که تو ذهنش می آید و می رود. به عنوان نمونه همه فرزند ها دوست دارند دکتر بشوند چون یکی از بازی های مرسوم فرزند ها که حتی تو خاله بازی هم اتفاق می افتاد، بازی در نقش دکتر بود. خود من دوست داشتم معلم باشم یا مثل کسی باشم که خوب باشم و بتوانم راه درست را نشان دهم. یکمی هم که بزرگ تر شدم متوجه شدم دوست دارم دفاع کنم از کسی که سرش را می اندازد پایین و حقش را می خورند.

    از دوستان دوران دانشجویی کسی است که توانسته باشد به جایگاه یا منصبی در سیاست برسد؟

    – ببین من خیلی عجیب غریبم. نمی توانم بگویم گوشه گیر و منزوی هستم چون واقعا خیلی اجتماعی هستم ولی اهل رفت و آمد و رفیق بازی و معاشرت نیستم. شاید منشأ مهم مدلم که تنها باشم از همان بچگی شکل گرفت و تا دانشگاه و حتی الان هم ادامه داشته ولی معنی اش این نیست که من با کسی دوست نمی شوم و از ارتباط خوشم نمی آید. به عنوان نمونه در همان دوران دانشگاه دوستی ام در حد یک جزوه گرفتن و مشورت گرفتن بود و یادم نمی آید حتی یک بار هم با کسی مسیر دانشگاه و تا منزل را آمده باشم. شاید خیلی عجیب باشد جهت کسی که الان این مطلب را بخواند و قطعا با خودش می گوید مگر می شود این همه تنهایی؟؟ ولی من هر لحظه تنها بودم جهت همین اصلا خبری از کسی ندارم.

    کاری بود تو دوران دانشگاه که انجام ندادی و الان پشیمانی؟

    – یادم است آن موقع قرار بود یک گروهی از فرزند ها که ترم بالاتر بودند با تعدادی از ترم پایینی ها ترکیب شدند تا بورسیه شوند جهت خارج کشور، من هم در بین آن جمع گزینش شده است بودم و فقط و فقط به خاطر یکسری آرزوهای مسخره دوست داشتم اینجا بمانم و دقیقه 90 از گروه جدا شدم.

    خیلی نقش مادر را دوست دارم

    تو سینما و تلویزیون هم کاری بوده که از قبول نکردنش الان پشیمان باشید؟

    – یکسری کارهای تاریخی در تلویزیون بودند که به علت خیلی خیلی پایین بودن دستمزد قبول نکردم و الان پشیمان هستم.

    نقشی بوده است که هنگامی که مشاهده کردی با خودت گفته باشید ای کاش این را من بازی کرده بودم؟

    – تا دلت بخواهد. من نقش مادر را دوست دارم. من کار «میم مثل مادر» را خیلی دوست داشتم و دارم و آرزو می کنم چنین نقشی را به من پیشنهاد بدهند و من بازی کنم. کار «ملی و راه های نرفته» به جای ماهور الوند را دوست داشتم بازی بکنم، فیلم خیلی داستان نیرومند دارد و از طرفی من کارهای خانمانه را خیلی دوست دارم. کار کردن با کارگردان هایی مثل زن میلانی و پوران درخشنده را خیلی دوست دارم و آرزو دارم به زودی با این دو همکاری کنم.

    چرا حجم کارهای سینمایی شما نسبت به تلویزیون بسیار پایین است؟

    – ببینید نه تو سینما بلکه تو یک شرکت هم که شما مشغول کار باشید یک مافیا و یکسری قدرت است که بین خودشان دارند. هر لحظه یکسری پرسشها را رد و بدل می کنند که کاملا این عنوان یک چیز طبیعی شده است هست. ما در دنیای تصویر دو جبهه داریم که یکی از آنها سینما و دیگر تلویزیون است که هر دو گروه را آدم های کاملا متفاوتی تشکیل می دهند و متاسفانه و متاسفانه این طور جا افتاده است که کسی که داخل تلویزیون صورت شد و دارد دیده می شود نیازی نیست در سینما هم زیاد دیده شود، جهت همین خیلی از ستاره های تلویزیون هستند که شما در سینما نمی بینیدشان و اصلا سینمایی ها یا سراغ ارزش نمی آیند یا حجم چشمگیری پیشنهاد این سری بازیگرها در حوزه سینما ندارند.

    یعنی در سینما اگر نقشی متفاوت که به زیاد دیده شدن و رشد تو در سینما یاری کند با دستمزد پایین قبول نمی کنید؟

    – آیا که قبول نکنم. شاید من اوایل خیلی درگیر میزان دستمزد بودم ولی الان خیلی نه. البته این خیلی نه جهت نقش هایی که به دلم نشسته و می تواند به آینده حرفه ای من یاری کند است ولی آیا هنگامی که نقش را زیاد دوست ندارم با دستمزد پایین انجامش دهم؟ در سینما پیشنهادها و میزان دستمزد به صورتی شده است است که می گویند اگر قرار است به مریم معصومی نوعی فلان قدر بدهیم، خب می رویم و فلان بازیگر را می آوریم.

    اخبار فرهنگی – هفته نامه دیده بان/برترینها

    واژه های کلیدی: زندگی | سینما | فرزند | ازدواج | سینمایی | دوران کودکی | دوران دانشجویی | اخبار فرهنگی و هنری

    ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم! / مریم معصومی

    ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم! / مریم معصومی


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار